دوستم آقای فلانی

دوستم آقای فلانی فکر می کند که بهترین بنده خدا و مومن ترین انسان روی زمین است. چون نماز جمعه میرود، در یک مسجد اروپای نام نویسی کرده و با مسجدی ها رفت و آمد داره، ریش میذاره، پیراهن سفید میپوشه و روی شلوار می اندازه و اصلا به نامحرم نگاه نمی کنه.
اون میخواد زن بگیره، اما زنی که تا حالا هیچ مردی صورت اون رو ندیده باشه، با حجاب و چادری باشه، زیبا و مومن مثل خودش. او در مسجد این چیزا رو یاد گرفته. قرار گذاشته جشن عروسی، بزن بکوب نباشه میگه گناه داره، دوست داره در جشن عروسیش یک نفر رو بیاره مولودی بخونه.
او فکر میکنه تمام زنای بی حجاب بد هستن و به خانواده شون خیانت میکنن، با اینکه اروپا زندگی میکنه ولی اعتقاد داره همه زن های اروپای هرزه هستند، او فکر میکنه چادر رو حضرت محمد آورده.
میدونید، دوستم آقای فلانی اعتقادات خاصی داره. مثلا اگر کسی به نظرش رو درباره اسلام و قرآن بگه و مخالف عقاید اون باشه به راحتی مثل آب خوردن سرش رو میبره میگه این اجازه رو خدا بهش داده و انسان ها دو دسته هستند یا مسلمونن یا کافرند که باید کشته بشه . میگه باید کافرو کشت تا آدم شه.
او قرآن رو دوست داره. ولی راستش رو بخواین این همه خونده ولی تا حالا که چیزی نفهمیده . چون همش عربی میخونه. به کلاس قرآن هم میره. از هر جای قرآن بخونه، تفسیر میکنه که کشور باید اسلامی باشه و تنها مملکت اسلامیه که همه مون رو نجات میده و اگر کسی این کشور رو قبول نداشته باشه مرتد و کافره. جالب اینجاست که به این حرفا اعتقاد و باور دارره.
دوستم آقای فلانی معتقده که هیچ کس حق نداره مخالف نظر و عقیده ی او چیزی بگه چون اگر بگه کفر گفته و به اسلام و قرآن خیانت کرده برای همین تو افغانستان، عراق و سوریه دارند همنوعاشونو میکشند واسه همین مسیحی، یهودی، زرتشت، ایزدی و کورد و هر گروه مخالف خود را سرکوب و گردن میزنن او میگه آخه نمیشه تو کشور هر کی بیاد چیزی بگه. مگه خر تو خره، آخر مملکت صاحب داره صاحبشم خلیفه خداست کشور کشوره اسلامی باید باشه.
دوستم فلانی میگفت یه روز این مردم قرآن آتیش زدند تو روزنامه و اخبار از اسلام بد گفتند تحمل کردم گفتم شاید آدم شن اما نشد، با دوستام رفتیم مسجد و تصمیم گرفتیم مارو بفرستن بریم برای کشور اسلامی شهید بشیم.
دوستم آقای فلانی هر وقت به دیدن امام مسجدش میره تا اون حرف میزنه دوستم آقای فلانی از ته دل گریه میکنه او فکر میکنه یکی از امام ها یا پیامبرا دوباره ظهور کرده و روبروی اوست. او واقعا این جور فکر میکنه، او عاشق امامشه و اسلام رو تو وجود اون میبینه و هر کسی مخالف او باشه کافر و محکوم به مرگه.
دوستم آقای فلانی وضع مالی خوبی داره تو یه کشور اروپای به قول خودش بلاد کفر . اون کار نمیکنه و از دولت پول سوسیال میگیره و میفرسته واسیه همرزماش که دارن میجنگن که کشور اسلامی برپا کنن.
من که شکایت ازوضعیت کار و غربت میکنم میگه غصه نخور خوارمیانه که همه مسلمون شدند میابم اینجای ها هم مسلمون میکنیم . پرچم اسلامو میبریم بالا . همه این کافرا رو از دم تیغ رد میکنیم، تو هم اگه قول بدی مسلمون بشی خودم شفاعتت رو میکنم.
میدونین، دوستم آقای فلانی و همفکراش از اقلیت پایینی هستن وحتی سواد دانشگاهی هم ندارند. نمیدونم چه جوری میتونن به این همه مردم حکومت کنن. شاید دلیلش بیتفاوتی مردم باشه.
حالا شما بگویید با دوستانمان آقا های فلانی چه کنیم؟

نوشته شده در 5 اکتبر 2007
احسان تاری نیا - لوکزامبورگ